دار الجنون
این مــاه ، عادتم شده در وا نمی کنم از پشت شیشه ، برف تماشا نمی کنم از تــرس زرد بودنشان پشت پنجره یک لحظه هم نگاه به گل ها نمی کنم این روز ها از آینه ها طفره می روم با حرف های راست مدارا نمی کنم بیرون از این اتـــاق مکرر نرفته ام پرواز از این قفس به تماشا نمی کنم درکفشهایم شوق خطر،خاک می خورد پای سفر ندارم اگر پا نمی کنم چندی ست نامه هام بدون نشـــانی اند حتی خودم خودم را پیدا نمی کنم این ماه ، باورم شده در خانه نیستم گیرم که زنگ هم بزنی وا نمی کنم
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |