سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دار الجنون

جون من کلیک کن پشیمون نمیشی مدرک داشتن

مجنون

soutahdel.blogfa.com


نوشته شده در جمعه 90/9/4ساعت 1:21 عصر توسط تنها نظرات ( ) | |

گفتم که اگرنبینمت دلم از غصه می تپد

                               دیدم دلی برای تپیدن نمانده است


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/29ساعت 9:20 صبح توسط تنها نظرات ( ) | |

دانلود


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/24ساعت 1:7 صبح توسط تنها نظرات ( ) | |

بردلم ریخته بس برسر هم غم سر غم

                                               دل مخوانید خدا داده غم آباد مرا


نوشته شده در یکشنبه 90/1/14ساعت 5:40 عصر توسط تنها نظرات ( ) | |


                                                          بدون شرح


نوشته شده در پنج شنبه 90/1/11ساعت 5:43 عصر توسط تنها نظرات ( ) | |

 

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت:

 چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟

فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز

تلفن با شمع نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود.


نوشته شده در پنج شنبه 90/1/11ساعت 5:13 عصر توسط تنها نظرات ( ) | |

این مــاه ، عادتم شده در وا نمی کنم                           از پشت شیشه ، برف تماشا نمی کنم

 از تــرس زرد بودنشان پشت پنجره                          یک لحظه هم نگاه به گل ها نمی کنم

 این روز ها از آینه ها طفره می روم                           با حرف های راست مدارا نمی کنم

 بیرون از این اتـــاق مکرر نرفته ام                            پرواز از این قفس به تماشا نمی کنم

 درکفشهایم شوق خطر،خاک می خورد                            پای سفر ندارم اگر پا نمی کنم

 چندی ست نامه هام بدون نشـــانی اند                               حتی خودم خودم را پیدا نمی کنم

 این ماه ، باورم شده در خانه نیستم                              گیرم که زنگ هم بزنی وا نمی کنم

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/10ساعت 12:46 عصر توسط تنها نظرات ( ) | |

سلام

روزگارم تیره و این روزهایم تیره تر

یا به نوعی رو به ویرانیست دنیایم دگر

من که چشمم خواب دریا دیده بود

عکسش از دریا شده یک آسمان بارنده تر

هر چه از این درد پا پس می کشم بی فایده است

سرنوشت من گره خورده ست با غم سر به سر

لحظه های مرده ام تاوان یک تردید شد

تا که تقویمم دهد یک عمر از تلخی خبر

بار دیگر مهره ام در خانه ی دوم نشست

از گریز بین سعد و نحس یا که خیر و شر

مرگ من در این غزل چون آتشی خواهد شد و

بعد جز خاکستری از من نمی ماند اثر


نوشته شده در سه شنبه 90/1/9ساعت 11:19 عصر توسط تنها نظرات ( ) | |

چیزی به فتح قله نمانده بود که پایش لیز خورد وسقوط کرد .

ناگهان طنابی به دور کمرش حلقه خورد ووسط زمین وآسمان ماند.

فریاد زد خدایاکمکم کن.

--ازمن چه میخواهی؟؟

-نجاتم بده فقط تورا دارم .

--اگر تنها امیدت به من است طناب راببر...

مرد با تمام توان طناب را چسبیده بود وآن را رها نمی کرد.

روز بعد کوهنوردان جسد منجمدی را یافتند که با طنابی آویزان بود وتازمین یک متر بیشتر فاصله نداشت!!!!


نوشته شده در دوشنبه 90/1/8ساعت 7:12 عصر توسط تنها نظرات ( ) | |

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ